دانلود آهنگ شنیدنی نامه ای به فرزند از یاس با کیفیت بالا [فلک]
متن آهنگ و همچنین دانلود آهنگ نامه ای به فرزند از یاس که این آهنگ رو بسیار زیبا و شنیدنی کرده
و همچنین سایت به صدا کیفیت Flac این آهنگ رو برای شما به رایگان برای دانلود آماده کرده است
دانلود آهنگ شنیدنی نامه ای به فرزند از یاس با کیفیت بالا [فلک]
Yas’s New Single Nameyi Be Farzand
کیفیت های موجود این آهنگ : Flac – 128Kbps – 320Kbps
(متن ترانه نامه ای به فرزند و همچنین پخش آنلاین در ادامه مطلب …)
برای اولین بار در ایران شنونده آهنگ نامه ای به فرزند یاس باکیفیت Flac باشید
برای گوش کردن به این آهنگ زیبا و همچنین دیدن متن ترانه به ادامه مطلب برید …
♪♫♭ تکست آهنگ نامه ای به فرزند از یاس … ♪♫♭
اینا حرفای من نیست
من فقط بهشون وزن دادم که شنیده شه
برگرفته از یه نامه
از یه غرور، یه غرورب، آه
نامه ای به فرزند
به نام خدا، عزیزم سلام
یه کمی بی حال و مریضم الآن
خیلی واست نوشتم، دریغ از جواب
حس می کنم که این روزا غریبه ام برات
اینجا هرکی توی حسش غرقه
این دیوارا انگاری طلسمش کرده
خونه ی سالمندان، خودت فکر کن
این کلمه حتی خود اسمش تلخه
میگن زندگی یعنی نفس کشیدن
باید تا آخر عمر تو این قفس بشینم
این یعنی رسیدن به آخرای عمرم
روزی که منو آوردی اینجا مُردم
بعضی وقتا اینجا قدم می زنم
آلبوم جوونیامو ورق می زنم
تنها یادگاری که میتونم بگیرم تو دستام
قطره های اشکا چکیدن رو عکسا
اینم بگم اینجا هوامونو دارن
سر وقتش غذا و دوامونو دادن
ولی این منو سرخوش می کرد
که فرزند خودم منو تر خشک می کرد
یه جورایی این یه تعهده
وگرنه احتیاجی ندارم به ترحُمت
گفتم، “میخوای برم؟” تو انکار نکردی
حتی واسه موندن من اصرار نکردی
ممنونم واسه ی موافقتت
ممنونم به خاطر مراقبتت
نمیشم اسباب مزاحمتت
کسی سراغمو گرفت بگو مسافرته
خلاصه من که دیگه تمومه کارم
من که دیگه عادت به نبودت دارم
لااقل از اینجا رد شدی یه سری بهم بزن
یه دستم تکون بدی من قبولت دارم
یه کم چشماتو وا کن
به این تنها نگاه کن
به منی که چشمتو با اشک هیچ وقت تر نمی کردم
نگاهتو فهمیدم، از اینجا دارم میرم
دیگه بازم به اون خونه هیچ وقت برنمیگردم
یه روز یه مردی اومد باباشو ول کرد
روز بعد پیرمرد از دنیا دل کند
به یاد اون لحظه خیس میشه پِلکم
چون از پیری نمرد، از غصه دق کرد
میدویی به خاطر هیچی
آخرم می میری یه خاطره میشی
از این موردا زیاد دیدم
البته آدم خوب هم اینجا میان میرن
یه جوونه بعضی وقتا با دسته گُل میاد
اولین روزا از اون دورا دست تکون می داد
اونم میاد اینجا واسه دادن روحیه
ظاهراً که آدم خوبیه
اون منو نمیشناسه، واسه ثوابش میاد
امیدوارم که یه روزی جوابش بیاد
یه وقتا که حرف میزنه چشامو زود
می بندم فکر می کنم تویی به جای اون
قبلنا می گفتی تو قصه ـت یه قهرمانم
الآن که پیر شدم برج زهرمارم
آدم ول میکنه قهرمان قصه شو؟
نه، نه، تو خودت نرو، فس نشو
فقط اینو بدون دلم ازت پُر بود حسابی
میخوای اسم خودتو الگو بذاری؟
یه درخت پیرو از تو باغ کَندی
حالا چی؟ میخوای اونو توی گلدون بکاری؟
یه کم چشماتو وا کن
به این تنها نگاه کن
به منی که چشمتو با اشک هیچ وقت تر نمی کردم
نگاهتو فهمیدم، از اینجا دارم میرم
دیگه بازم به اون خونه هیچ وقت برنمیگردم
دیشب خواب دیدم دارم گلای باغچه مونو آب میدم
تو هم سرحال و راضی در حال بازی
زندگی می داد معنای خاصی
بهم گفتی چشم بذار، منم به سرعت
چشم رو هم گذاشتم فقط شمردم
دَه، بیست، دیگه نشمردم
دیدم گلای باغچه همه پژمردن
وقتی برگشتم دیدم که قد کشیدی
گفتم، “چرا نمیای کنار من بشینی؟”
گفتی، “بین دردامون یه باری
وقت این رسیده دیگه تنهامون بذاری”
هه، چه حس بدی، هیچی دوباره نمیشه مثل قدیم
نه، بهتره تو بَطن قصّه نریم
ساده از یه روح زخمی، یه جسم ضعیف
یعنی من، همون که با هزار تا مشغله
واسش مهم بود که قلب تو نشکنه
راه دور نمیره که، واسه بچمه
زحمت کشیدم بالا باشه پرچمت
بعد این همه سال با این اعصاب خسته م
مهم بود تو باشی عصای دستم
از این فکرا دیگه هیچی نموند
دیگه به هیچکی نمیگم “پیر شی جوون”
یه کم چشماتو وا کن
به این تنها نگاه کن
به منی که چشمتو با اشک هیچ وقت تر نمی کردم
نگاهتو فهمیدم، از اینجا دارم میرم
دیگه بازم به اون خونه هیچ وقت برنمیگردم
من فقط بهشون وزن دادم که شنیده شه
برگرفته از یه نامه
از یه غرور، یه غرورب، آه
نامه ای به فرزند
به نام خدا، عزیزم سلام
یه کمی بی حال و مریضم الآن
خیلی واست نوشتم، دریغ از جواب
حس می کنم که این روزا غریبه ام برات
اینجا هرکی توی حسش غرقه
این دیوارا انگاری طلسمش کرده
خونه ی سالمندان، خودت فکر کن
این کلمه حتی خود اسمش تلخه
میگن زندگی یعنی نفس کشیدن
باید تا آخر عمر تو این قفس بشینم
این یعنی رسیدن به آخرای عمرم
روزی که منو آوردی اینجا مُردم
بعضی وقتا اینجا قدم می زنم
آلبوم جوونیامو ورق می زنم
تنها یادگاری که میتونم بگیرم تو دستام
قطره های اشکا چکیدن رو عکسا
اینم بگم اینجا هوامونو دارن
سر وقتش غذا و دوامونو دادن
ولی این منو سرخوش می کرد
که فرزند خودم منو تر خشک می کرد
یه جورایی این یه تعهده
وگرنه احتیاجی ندارم به ترحُمت
گفتم، “میخوای برم؟” تو انکار نکردی
حتی واسه موندن من اصرار نکردی
ممنونم واسه ی موافقتت
ممنونم به خاطر مراقبتت
نمیشم اسباب مزاحمتت
کسی سراغمو گرفت بگو مسافرته
خلاصه من که دیگه تمومه کارم
من که دیگه عادت به نبودت دارم
لااقل از اینجا رد شدی یه سری بهم بزن
یه دستم تکون بدی من قبولت دارم
یه کم چشماتو وا کن
به این تنها نگاه کن
به منی که چشمتو با اشک هیچ وقت تر نمی کردم
نگاهتو فهمیدم، از اینجا دارم میرم
دیگه بازم به اون خونه هیچ وقت برنمیگردم
یه روز یه مردی اومد باباشو ول کرد
روز بعد پیرمرد از دنیا دل کند
به یاد اون لحظه خیس میشه پِلکم
چون از پیری نمرد، از غصه دق کرد
میدویی به خاطر هیچی
آخرم می میری یه خاطره میشی
از این موردا زیاد دیدم
البته آدم خوب هم اینجا میان میرن
یه جوونه بعضی وقتا با دسته گُل میاد
اولین روزا از اون دورا دست تکون می داد
اونم میاد اینجا واسه دادن روحیه
ظاهراً که آدم خوبیه
اون منو نمیشناسه، واسه ثوابش میاد
امیدوارم که یه روزی جوابش بیاد
یه وقتا که حرف میزنه چشامو زود
می بندم فکر می کنم تویی به جای اون
قبلنا می گفتی تو قصه ـت یه قهرمانم
الآن که پیر شدم برج زهرمارم
آدم ول میکنه قهرمان قصه شو؟
نه، نه، تو خودت نرو، فس نشو
فقط اینو بدون دلم ازت پُر بود حسابی
میخوای اسم خودتو الگو بذاری؟
یه درخت پیرو از تو باغ کَندی
حالا چی؟ میخوای اونو توی گلدون بکاری؟
یه کم چشماتو وا کن
به این تنها نگاه کن
به منی که چشمتو با اشک هیچ وقت تر نمی کردم
نگاهتو فهمیدم، از اینجا دارم میرم
دیگه بازم به اون خونه هیچ وقت برنمیگردم
دیشب خواب دیدم دارم گلای باغچه مونو آب میدم
تو هم سرحال و راضی در حال بازی
زندگی می داد معنای خاصی
بهم گفتی چشم بذار، منم به سرعت
چشم رو هم گذاشتم فقط شمردم
دَه، بیست، دیگه نشمردم
دیدم گلای باغچه همه پژمردن
وقتی برگشتم دیدم که قد کشیدی
گفتم، “چرا نمیای کنار من بشینی؟”
گفتی، “بین دردامون یه باری
وقت این رسیده دیگه تنهامون بذاری”
هه، چه حس بدی، هیچی دوباره نمیشه مثل قدیم
نه، بهتره تو بَطن قصّه نریم
ساده از یه روح زخمی، یه جسم ضعیف
یعنی من، همون که با هزار تا مشغله
واسش مهم بود که قلب تو نشکنه
راه دور نمیره که، واسه بچمه
زحمت کشیدم بالا باشه پرچمت
بعد این همه سال با این اعصاب خسته م
مهم بود تو باشی عصای دستم
از این فکرا دیگه هیچی نموند
دیگه به هیچکی نمیگم “پیر شی جوون”
یه کم چشماتو وا کن
به این تنها نگاه کن
به منی که چشمتو با اشک هیچ وقت تر نمی کردم
نگاهتو فهمیدم، از اینجا دارم میرم
دیگه بازم به اون خونه هیچ وقت برنمیگردم
دیدگاه خود را بگذارید